سرزمین طلای سرخ



بسم الله
به نام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه برنگذرد
خداوند نام و خداوند جای
خداوند روزی ده رهنمای
خداوند کیوان و گردان سپهر
فروزنده ماه و ناهید و مهر
ز نام و نشان و گمان برترست
نگارندهٔ بر شده پیکرست
به بینندگان آفریننده را
نبینی مرنجان دو بیننده را
نیابد بدو نیز اندیشه راه
که او برتر از نام و از جایگاه
سخن هر چه زین گوهران بگذرد
نیابد بدو راه جان و خرد
خرد گر سخن برگزیند همی
همان را گزیند که بیند همی
ستودن نداند کس او را چو هست
میان بندگی را ببایدت بست
خرد را و جان را همی سنجد اوی
در اندیشهٔ سخته کی گنجد اوی
بدین آلت رای و جان و زبان
ستود آفریننده را کی توان
به هستیش باید که خستو شوی
ز گفتار بی‌کار یکسو شوی
پرستنده باشی و جوینده راه
به ژرفی به فرمانش کردن نگاه
توانا بود هر که دانا بود
ز دانش دل پیر برنا بود
از این پرده برتر سخن‌گاه نیست
ز هستی مر اندیشه را راه نیست


استان خراسان جنوبی (سرزمین طلای سرخ) با مساحت ۱۵۰۸۰۰ کیلومتر مربع و با آب و هوای متنوع در شرق کشور واقع شده است. این استان با مرکزیت بیرجند، از شمال به خراسان رضوی و از شرق به طول ۳۳۱ کیلومتر دارای مرز مشترک با کشور افغانستان بوده و از غرب به استان یزد، اصفهان و سمنان و از جنوب به استان‌های کرمان و سیستان و بلوچستان محدود میباشد. استان خراسان جنوبی بر اساس تقسیمات کشوری، در سال ۸۳ با مصوبه‌ی هیأت دولت و مجلس شورای اسلامی با حضور ۴ شهرستان منتزع از خراسان بزرگ تشکیل شد. در حال حاضر این استان دارای ۱۱ شهرستان، ۲۸ شهر، ۲۵ بخش، ۶۱ دهستان و  ۳۵۵۵ آبادی می باشد. شهرستان های این استان شامل بیرجند، قاینات، طبس، فردوس، نهبندان، سرایان، سربیشه، درمیان، بشرویه، خوسف و زیرکوه می باشد.

ادامه مطلب


بیرجند

باغ و کوشک امیرآباد در ۵ کیلومتری غرب بیرجند واقع است و به امیرمعصوم‌خان شیبانی تعلق داشته است. قدمت آن به اوایل دوره قاجاریه بازمی‌گردد. در ساخت این بنا، موتیف‌ها و تزئینات سنتی ایرانی کار شده است.

هم‌اکنون این باغ و عمارت در اختیار اداره کل میراث فرهنگی و گردشگری قرار گرفته و بخش‌هایی از آن به کتابخانه، دانشگاه، موزه، سفره‌خانه و چایخانه سنتی اختصاص یافته است.



دوبیتی هایی زیبا در مورد کسانی دماغ و یا حتی نامشان را عوض میکنند:


فریبا کرده اسم خور سکینه 
دماغ خور عمل کرده پرینه
بِرفته  بعد  ازو  لیپو تراپی 
دگه مایه که شق مورنبینه

((ابراهیم اشراقی))

چِنو دل مو مسوزه بر سکینه/ مسلمو نشنوه کاَفر نبینه

برفتن فحته خوندن تو دماغی/سزای اَدم ناَشی همینه

((محمد نوخنجی))

ولی دل مو مسوزه بُر فریبا / خودو کارون ناجور و عجیبا

 فریبا گر سکینه بُد نمیکرد /  از ای کارون ناجور و فریبا

((محمود مسعودی))

  قد و بالا سکینه کَلغَری شو / دماغی مثل قوری یَک بری شو

خودو لنگون سیخیایر نمایوم / الایی هرچه خاکه ورسری شو

((ابراهیم اشراقی))

قد وبالای سکینه خو فشن بو/ قیافی سیخ ای خیل خشن بو

دماغ خور عمل کرده چه فایده/ امید شوهری تو خاک و شن بو

((محمود مسعودی))

بقربون سراچه ی زینه زینه/ گل رو ماه مقبول سکینه

دماغی مثل باربی خوش تراشه/ که فرزان داغ او هرگز نبینه

((فرزان طوفان))

خدا ره شکر که مقبول شد سکینه/ دماغی مثل باربی شد نمونه

از ای ور بد بدونی مردم شر/ فریبا اسم خور خاکرد سکینه

((محمود مسعودی))

سکینه پشکش همه ای شمایو/دماغی عیب داره یاکه پاَیو

دگه تو سن پنجاپنج به باَلا / پی سُوزه مگَردَی توی کاَیو

((محمد نوخنجی))



منبع : http://poetaster.mihanblog.com

 


 اس عاشقانه بیرجندی:

تو با دوشنگلی دل خو ، چغوک قلبمو ر پتیخ پتیخ کردی

 

 

چغوک



یه بیرجندیه یه ساعت نویه مخره هر که مبینه مپرسه ساعت چنده ،نفر اخر که ساعت ره مپرسه

بیرجندیه مگه اوقدر سوال کنن که همی روزگی اول فتحه اینجه خونده شو

 

 

ساعت

ادامه مطلب


بیرجند

قدمت این سد به اواخر دوره زندیه و اوایل دوره قاجاریه می‌رسد. این بند چون آب آن از دره بالا و پایین عبور می‌کند به این اسم مشهور گشته است.

این بند که مهم‌ترین بند تاریخی و بزرگ‌ترین بند کوهستانی شهر بیرجند محسوب می‌شود، به دستور امیر شوکت‌الملک در سال ۱۲۹۴ قمری ساخته شده است. بند دره در سال ۱۳۸۱ با شماره ۴۸۱۶ در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسید.


بیرجند

کلاه‌فرنگی بیرجند یا ارگ حسام‌الدوله، منسوب به امیر حسن خان شیبانی، در مرکز شهر بیرجند در استان خراسان جنوبی قرار دارد. این بنا که امروزه با نام ارگ کلاه‌فرنگی شناخته می‌شود به نام‌های دیگری هم داشت، از جمله ارگ حسام‌الدوله، قصر بی‌بی عروس و ارگ سرکار.

این ارگ متعلق به امیر علم خزیمه بوده که ایشان آن را به فرمانداری بیرجند اهدا نمود و سازمان میراث فرهنگی این بنا را به‌عنوان یک ساختمان قدیمی به ثبت رسانده است. این ارگ به شکل شش‌ضلعی و در راس به شکل مخروط و به رنگ سفید است. این اثر تاریخی که زمانی مقر حکومتی بود از یادگارهای اواخر دوره زندیه و اوایل دوره قاجار است.


گرم رو باش

ای دل ز بلا مکن تحاشی

جان بر سر دل چرا نباشی

در آتش و آب حرص و آزی

تا طالب نان و دیگ باشی

ایام لویشه کرده بودست

یعنی که گرو به یک لواشی

باری به رقیب دوست گفتم

ریش دل ما چه می خراشی

معشوق تو گفت در حضورست

اما تو طلب گر معاشی

از خلق نزاریا نهان باش

گرچه به فجور و فسق باشی

آری که نه راز پادشاهان

مکشوف کنند بر حواشی

نی نی سخنی بزرگ گفتی

یعنی که تو هم ز خواجه تاشی

دریاب که سرّ ارجعی چیست

تا پس رو نقد وقت باشی

در سیر و سلوک گرم رو باش

خرمن می سوز و دانه می پاش

هر طایفه مانده اند موقوف

در منکر نهی و امر معروف

ای امت انبیای مرسل

عمر از پی نسیه کرده مصروف

تا چند توان به جهل بودن

بر رای و قیاس خویش مشعوف

پیغمبر ما چرا به معراج

گشته ست به جبرئیل موصوف

یعنی ز حجاب خود برون آی

تا بر تو شود رموز مکشوف

هرگز نرسی به قصر مقصد

ساکن به خرابه های مالوف

از غصه بر کشیده ایوان

مسکن به خرابه می کند کوف

وز ننگ وجود خرقه پوشان

هرسال غنم بیفگند صوف

جز پس رو امر و آمر وقت

فی الجمله به کس مباش موقوف

در سیر و سلوک گرم رو باش

خرمن می سوز و دانه می پاش

تا کی بت وهم پروریدن

در هاویه هوا دویدن

از بهر نخ و نسیج و کم خا

بر خویش چو کرم غز تنیدن

کم خا چه کنند ژاژ کم خا

کرباس طلب کفن خریدن

ار مکتسب حلال باید

پیراهن آخرین بریدن

شد سیر دلم ز اهل طامات

وز موعظه گفتن و شنیدن

سرچشمه آب زندگانی ست

زین چشمه ببایدت شمیدن

یک جرعه ز جام عشق و سد جم

کو صبر و لیک تا چشیدن

دوش آمد و گفت ای رمیده

تا چند به غفلت آرمیدن

تعجیل کن و زپای منشین

زنهار که تا به ما رسیدن

در سیر و سلوک گرم رو باش

خرمن می سوز و دانه می پاش

آن ها که همیشه با خدای اند

بی خویش روند و با خودآیند

نتوان گفتن که جمله اوی اند

نه ظن بود آن کزو جدای اند

آن قوم که بالغ اند و واصل

مستغرق عین کبریای اند

و آن زمره که پس روان راه اند

معراج روان در قفای اند

و آن طایفه دگر که ضدند

واماندگان به وهم و رای اند

صُمُ بُکمُ مقلدان اند

در کتم عدم دگر کجای اند

جون واحد مطلق اوست آخر

مغرور به خویشتن چرای اند

آن ها که سفر ز خویش کردند

هم راه روندگان مای اند

جایی نزیی به خود، ز خود دور

تا راه به مقصدت نمایند

در سیر و سلوک گرم رو باش

خرمن می سوز و دانه می پاش

شب ها من و مسکرات در پیش

تا روز خبر ندارم از خویش

با دوست نشسته در برابر

دربسته حجاب عصمت از پیش

با من به زبان حال گفته

کای هیج ز خود چه می کنی پیش

هیهات همین و بس که سلطان

تا کی نطری کند به درویش

من کیش تو جعبه یی گرفتم

قربان نشوی مگر درین کیش

مغرور مشو به اهل دنیا

قاصر نظرند و باطل اندیش

تو پس رو امر وقت می باش

بیگانه منه تفاوت از خویش

گه نیش عتاب ما بود نوش

گه نوش عطای ما بود نیش

مرهم مطلب برین جراحت

من خسته و جان فگار و دل ریش

در سیر و سلوک گرم رو باش

خرمن می سوز و دانه می پاش

بر خور ز جوانی ای جوان مرد

زیرا که بر از جهان ، جوان خورد

در نفی و فنا و جسم خاکی

اثبات بقا نمی توان کرد

از هر که سخن کنند و گویند

ایام دمار ازو برآورد

در تنگ فضای بیم و امید

چه سخت کش و چه نازپرورد

می آتش تیز و آدمی خاک

آتش می سوز و خاک می گرد

جهال زبان کشیده در من

در مستی اگر بنالم از درد

گویند نزاریا به زاری

می نال چو عندلیب بر ورد

اما نه ز گل ستان سخن گوی

رو بر سر کوی دل ستان گرد

مشکل کاری عجب نگاری

من عاشق جفت و او ز من فرد

دنیا نفسی ست هر که دریافت

زآن پیش که آن نفس شود سرد

در سیر و سلوک گرم رو باش

خرمن می سوز و دانه می پاش

بی یار نمی شود میسر

بی یار بود درخت بی بر

بی هم نفسی علی الضروره

مشنو که مرا شود میّسر

جامی و صراحیی ویاری

این هر سه همیشه در برابر

شیرین صنمی به ناخن تیز

افکنده هزار شور در سر

هردم غزلی غزال چشمی

برگفته به لفظ روح پرور

ساقی پسری گشاده جبهت

کنجی و نهاده قفل بر در

خالی ز معربدان مفلس

ایمن ز مقلدان منکر

آراسته مجلسی چو فردوس

در آب فسرده آتش تر

برخاسته از کمال یاری

برداشته از میانه ساغر

در سیر و سلوک گرم رو باش

خرمن می سوز و دانه می پاش


منبع : گنجور




ا

شمارهٔ ۱: در سایه خویش گوشه ای ده ما را

شمارهٔ ۲: کردیم به ناکام بسیج ره را

شمارهٔ ۳: گفتم به وصال وعده دادست مرا

شمارهٔ ۴: من با که بگویم که چه افتاد مرا

شمارهٔ ۵: دیریست که انتظار می داد مرا

شمارهٔ ۶: ایزد که به عز و ناز پرورد مرا

شمارهٔ ۷: با دل گفتم کجا شد آن حشمت ما

شمارهٔ ۸: رفتی و دگر یاد نکردی از ما

شمارهٔ ۹: در هیچ صدف نیست چند دردانه ما

شمارهٔ ۱۰: تن بود گرو کرده جان از مبدأ

شمارهٔ ۱۱: ای ذات تو مطلقا همه چون و چرا

شمارهٔ ۱۲: بوی گل رز کرد مرا مست و خراب

ب

شمارهٔ ۱۳: هنگام صبوح چون درآیی از خواب

شمارهٔ ۱۴: خواهم ز تو چیزی به معمایی خوب

شمارهٔ ۱۵: ساقی به که سپیده بر خویش بجنب

ت

شمارهٔ ۱۶: آنجا که دل سوخته ما آنجاست

شمارهٔ ۱۷: زین واقعه سیاره و افلاک بسوخت

شمارهٔ ۱۸: بی خویشتنم و دیش یگانه ی ماست

شمارهٔ ۱۹: جان زنده دل از نسیم جانانه ماست

شمارهٔ ۲۰: آنی تو که شیوه تو برگزیده ی ماست

شمارهٔ ۲۱: نه در خور اوییم و نه او لایق ماست

شمارهٔ ۲۲: معموری روزگار ویرانی ماست

شمارهٔ ۲۳: هر دم که خیال از نظرم بگذشتست

شمارهٔ ۲۴: آسوده دلی که زیر بار غم تست

شمارهٔ ۲۵: محصول من از باده پرستی غم تست

شمارهٔ ۲۶: از روی تو در نظر خیالی ماندست

شمارهٔ ۲۷: این دست اگر چه زیر سرها بودست

شمارهٔ ۲۸: گفتم که برای ما قرینی بفرست

شمارهٔ ۲۹: درد سر بنده را مداوا بفرست

شمارهٔ ۳۰: در مذهب عاشقان قراری دگر است

شمارهٔ ۳۱: ما کافر عشقیم مسلمان دگرست

شمارهٔ ۳۲: در عالم عقل مدخل عشق خوشست

شمارهٔ ۳۳: هر چند که اضطراب بیش از پیش است

شمارهٔ ۳۴: آب دهن و دلت اگر تاریکست

شمارهٔ ۳۵: یاد تو به هر صبوح مفتوح منست

شمارهٔ ۳۶: از اصل نیاز کدیه شاهی منست

شمارهٔ ۳۷: جام جم سعد دین نزاری اینست

شمارهٔ ۳۸: آن کس که ورای کفر و ایمان من اوست

شمارهٔ ۳۹: مخموری ما ز مستی مستی اوست

شمارهٔ ۴۰: آنجا که به فال نیست آزردن دوست

شمارهٔ ۴۱: ای گوشت خران دنبه ارزان نیت

شمارهٔ ۴۲: ای یار حجاب ما همه از ماییست

شمارهٔ ۴۳: در دیده ی ابر این زمستان نم نیست

شمارهٔ ۴۴: ای یار اگر از بدو ازل وصلی نیست

شمارهٔ ۴۵: خون آمد و پیراهن چشمم بگرفت

شمارهٔ ۴۶: ختمست به غمزه دلبری بر چشمت

شمارهٔ ۴۷: گفتی که کی آمد و کجا بود و کجاست

شمارهٔ ۴۸: از دست رقیبان مخالف چپ و راست

شمارهٔ ۴۹: چشم تو ز بس که کرد خون از چپ و راست

شمارهٔ ۵۰: با یار بگفتم به زبانی که مراست

شمارهٔ ۵۱: هر صبح که جام عشق گیرم بر دست

شمارهٔ ۵۲: دیرست که خواجه مجددین از سر دست

شمارهٔ ۵۳: در دامن دوستان دانا زن دست

شمارهٔ ۵۴: گویند که ای زمام دل داده ز دست

شمارهٔ ۵۵: ای دل چو بدو نیک جهان بر گذرست

شمارهٔ ۵۶: زان روی که روی عاشقان در یادست

شمارهٔ ۵۷: می گر چه که طبع تلخ، شورانگیز ست

شمارهٔ ۵۸: با دیده و ره ندیده بسیار کس است

شمارهٔ ۵۹: گر هیچ هدایتی کند عزمی جست

شمارهٔ ۶۰: دیدار به ما نمود و در پرده نشست

شمارهٔ ۶۱: کفر از سر زلفین تو در عین حق است

شمارهٔ ۶۲: بیداد ز عقل و خرد و هوش و دل است

شمارهٔ ۶۳: تشنیع که می زنند بر من چهار است

شمارهٔ ۶۴: خودین چه کند چون نظرش کوتاه است

شمارهٔ ۶۵: در هر دوری عاشق و معشوقی هست

شمارهٔ ۶۶: گوید به من که چونی و حالت چیست

شمارهٔ ۶۷: بس خلق که بر آمده (و) رفته گریست

شمارهٔ ۶۸: من مستم و مستی من از بی خبریست

شمارهٔ ۶۹: دیر آمد و زود برفت و ما را بگذاشت

شمارهٔ ۷۰: جل صبح خمیر خاک آدم که سرشت

شمارهٔ ۷۱: زان طایفه نیستم که نازم به بهشت

شمارهٔ ۷۲: ای مطلع آفتاب رخشان، رایت

د

شمارهٔ ۷۳: ایزد به تو زینت جهانبانی داد

شمارهٔ ۷۴: هر دم زدنی فلک دگرگون گردد

شمارهٔ ۷۵: هر لحظه دمم غمت فرو می‌بندد

شمارهٔ ۷۶: هر کز تو برید، کی کجا پیوندد

شمارهٔ ۷۷: ما را غم تو زیر و زبر می دارد

شمارهٔ ۷۸: ای شمس سرت میل به پستی دارد

شمارهٔ ۷۹: جانست شراب ترک جان نتوان کرد

شمارهٔ ۸۰: گر عزم شرایع و سن خواهم کرد

شمارهٔ ۸۱: آمد به برم یار و شبیخون آورد

شمارهٔ ۸۲: آن روز نگر که جان کم تن گیرد

شمارهٔ ۸۳: سودای تو دست در گریبانم زد

شمارهٔ ۸۴: بزمی است که اهل دل چنین جا باشد

شمارهٔ ۸۵: آنرا که سر و دل ملامت باشد

شمارهٔ ۸۶: از دوست مرا وانگری بس باشد

شمارهٔ ۸۷: یک نکته گر از لفظ مقدس باشد

شمارهٔ ۸۸: پیوند حقیقی کشش جان باشد

شمارهٔ ۸۹: می آینه‌ی خاطر رخشان باشد

شمارهٔ ۹۰: بارم که به خُلق و خَلق نیکو باشد

شمارهٔ ۹۱: با ما نه جهنم و نه مینو باشد

شمارهٔ ۹۲: کُنجی که درو گنج الهی باشد

شمارهٔ ۹۳: روزی که مرا از تو جدایی باشد

شمارهٔ ۹۴: کی همچو تو مریم آستینی باشد

شمارهٔ ۹۵: بر من به سر از عمر چنین خواهد شد

شمارهٔ ۹۶: ای عقل چرا زبون دل باید شد

شمارهٔ ۹۷: می‌ترسم از آن خط که جهان در تو کشد

شمارهٔ ۹۸: ای دل سر و کارت ار چه بی‌سامان شد

شمارهٔ ۹۹: این ره روشن مرا ز انفاس تو شد

شمارهٔ ۱۰۰: می ده که ز جانم رمقی بیش نماند

شمارهٔ ۱۰۱: آن به که ز روزگار نیکی ماند

شمارهٔ ۱۰۲: دروازه‌ی روزگار اگر بربندند

شمارهٔ ۱۰۳: در حلقه عشق هر که را جا کردند

شمارهٔ ۱۰۴: ای یار به تو گر دگری بفرستند

شمارهٔ ۱۰۵: مهر و مه اگر مهر نگینت بوسند

شمارهٔ ۱۰۶: این دم همه کس را نبود تا که زند

شمارهٔ ۱۰۷: آن‌ها که همیشه در قیامت باشند

شمارهٔ ۱۰۸: با ما نه کند مگر از آنها که کند

شمارهٔ ۱۰۹: عشقی که چو عشق ماست نقصان نکند

شمارهٔ ۱۱۰: ناهید زرشک پیرهن پاره کند

شمارهٔ ۱۱۱: هر جا که گدایی و شهی خواهد بود

شمارهٔ ۱۱۲: آن کو زمی شبانه مخمور بود

شمارهٔ ۱۱۳: در فطرت من گر گل و گر خار بود

شمارهٔ ۱۱۴: هرگز دل من زبخت خشنود نبود


شمارهٔ ۷۰۱: آن را که گمان شود یقینش

شمارهٔ ۷۰۲: ز دست مدعیان یک زمانکی شبِ دوش

شمارهٔ ۷۰۳: مشتری و زهره در عین قران بوده ست دوش

شمارهٔ ۷۰۴: پیر خرابات به من گفت دوش

شمارهٔ ۷۰۵: کمند است آنکه افکنده‌ست بر دوش

شمارهٔ ۷۰۶: با شمع درآمد از درم دوش

شمارهٔ ۷۰۷: آمد بر من نگار من دوش

شمارهٔ ۷۰۸: ای لبت عقلم به غارت داده دوش

شمارهٔ ۷۰۹: سرمست درآمد ز درم نیمه شبی دوش

شمارهٔ ۷۱۰: ای دل از گردش ایام مخالف مخروش

شمارهٔ ۷۱۱: نگارا پری زاده ای یا سروش

شمارهٔ ۷۱۲: به گوش هوش شنیدم که بر زبان سروش

شمارهٔ ۷۱۳: بیا جانا جهان بر من بمفروش

شمارهٔ ۷۱۴: بهشت است خمخانه می فروش

شمارهٔ ۷۱۵: آن موی بریده بر بنا گوش

شمارهٔ ۷۱۶: ای زلف تو تکیه کرده بر گوش

شمارهٔ ۷۱۷: تا صبح قیامت نشود ذوق فراموش

شمارهٔ ۷۱۸: درد عشق است ای ملامت گر خموش

شمارهٔ ۷۱۹: خوش عالم عاقلان مدهوش

شمارهٔ ۷۲۰: دگر باره اگر بینم جمال عالم آرایش

شمارهٔ ۷۲۱: می در ده و دردِسر مده بیش

شمارهٔ ۷۲۲: همه را شادی و مارا غم جانانه خویش

شمارهٔ ۷۲۳: منم و گوشه تنهایی و بی یاری خویش

شمارهٔ ۷۲۴: مردانه وار بر گذر از آرزوی خویش

ط

شمارهٔ ۷۲۵: بیا که فصل ربیع است و وقت عیش و نشاط

ع

شمارهٔ ۷۲۶: با دل در احتسابم و با دیده در نزاع

شمارهٔ ۷۲۷: بیا که می کند از مشرق آفتاب طلوع

شمارهٔ ۷۲۸: خروس بانگ برآورد و صبح کرد طلوع

غ

شمارهٔ ۷۲۹: بوی بهشت می دمد از جویبار باغ

شمارهٔ ۷۳۰: برخیز تا کنیم صبوحی هوای باغ

شمارهٔ ۷۳۱: دلی می خواهم از هر کار فارغ

ف

شمارهٔ ۷۳۲: مدعیان می نهند پای برون از گزاف

شمارهٔ ۷۳۳: بوی بهار می دهد باد صبا ز هر طرف

ق

شمارهٔ ۷۳۴: دوستان آه از فراق آه از فراق

شمارهٔ ۷۳۵: به جفت چشم تو در جهان و ابرو طاق

شمارهٔ ۷۳۶: صراحی می زند بانگ اناالحق

شمارهٔ ۷۳۷: گر نسبت خرقه نبرد شیخ به صادق

شمارهٔ ۷۳۸: هر که نباشد چو من پس رو ارباب عشق

شمارهٔ ۷۳۹: ای پسر ار بگذری سوی خرابات عشق

شمارهٔ ۷۴۰: دبدبه ای می زنند بر سر بازار عشق

شمارهٔ ۷۴۱: دوش مرا پیش کرد قافله سالارِعشق

شمارهٔ ۷۴۲: مستیم از مبادیِ فطرت ز جامِ عشق

شمارهٔ ۷۴۳: ای خطبۀ سعادتِ کلّی به نامِ عشق

شمارهٔ ۷۴۴: زلالِ خضر و شبِ خلوت و حریفِ موافق

شمارهٔ ۷۴۵: رفیقی هم دم و یاری موافق

شمارهٔ ۷۴۶: ما بینِ حقّ و باطل ضدّیتیست مطلق

شمارهٔ ۷۴۷: خنبِ من کوثرست و راحِ رحیق

شمارهٔ ۷۴۸: اگر تو جهد کنی با تو می رود توفیق

ک

شمارهٔ ۷۴۹: بر ما گر اعتراض کند مدّعی چه باک

شمارهٔ ۷۵۰: فسردگان چه شناسند قدرِ سورِ فلک

گ

شمارهٔ ۷۵۱: عشق است فراخ و سینه یی تنگ

شمارهٔ ۷۵۲: مرا مکابره کشته ست بی خصومت و جنگ

شمارهٔ ۷۵۳: عشق اگر باز گرفتی ز گریبانم چنگ

شمارهٔ ۷۵۴: تو ملامت مکن ای مدّعی اینک سر و سنگ

شمارهٔ ۷۵۵: آشکارا شد همه رازم دریغا نام و ننگ

ل

شمارهٔ ۷۵۶: گذشت عمرِ گرامی در انتظارِ وصال

شمارهٔ ۷۵۷: نه بی تو طاقتِ صبر و نه با تو رویِ وصال

شمارهٔ ۷۵۸: گر برون آیی و برقع بگشایی ز جمال

شمارهٔ ۷۵۹: صخره ای بر راهِ ما بود از خیال

شمارهٔ ۷۶۰: کجا شدی که فراتر نمی شوی ز مقابل

شمارهٔ ۷۶۱: صبح دَم دوش برآورد منادی بلبل

شمارهٔ ۷۶۲: تویی که بر تو نباشد مرا نظیر و بدل

شمارهٔ ۷۶۳: عشق آمد و برفت قرار و ثباتِ دل

شمارهٔ ۷۶۴: چند خواهم سوخت آه از دردِ دل

شمارهٔ ۷۶۵: ای دیده را به دیدنِ رویت قرارِ دل

شمارهٔ ۷۶۶: هیهات اگر به دستِ من استی زمامِ دل

شمارهٔ ۷۶۷: پیرانه سر ز دست بدادم عنانِ دل

شمارهٔ ۷۶۸: دوست می دارم به جانش در میانِ جان و دل

شمارهٔ ۷۶۹: ای دل آخر نشدی سیر ز محنت ای دل

شمارهٔ ۷۷۰: با تو پیوندست ما را از ازل

شمارهٔ ۷۷۱: بیا دل ز دنیایِ دون بر گسل

شمارهٔ ۷۷۲: سرِ پیوند ندارد صنمِ مهر گسل

شمارهٔ ۷۷۳: به جز ملامتم از دل نمی شود حاصل

شمارهٔ ۷۷۴: ای دل از عمرِ گرانمایه چه داری حاصل

شمارهٔ ۷۷۵: نیسان فکند باز عرق بر عذارِگل

شمارهٔ ۷۷۶: گیتی بهشت وار شد از روزگارِ گل

شمارهٔ ۷۷۷: رونق گرفت کارِ من از روزگارِ گل

شمارهٔ ۷۷۸: باد آمد و گشاد نقاب از رخانِ گل

شمارهٔ ۷۷۹: کرد آشکار بادِ بهاری نهانِ گل

شمارهٔ ۷۸۰: از تُتُق آمد برون خاتونِ گل

شمارهٔ ۷۸۱: اگر دورم از تو به آب و به گِل

شمارهٔ ۷۸۲: بلبل ز شاخِ سرو چو بر زد نوایِ گل

شمارهٔ ۷۸۳: مرا چو مست روان کرده بوده اند از اوّل

شمارهٔ ۷۸۴: دستِ من و دامنِ آلِ رسول

شمارهٔ ۷۸۵: نگسلم از دوست امیدِ وصول

شمارهٔ ۷۸۶: ای دلِ شوریده سرِ بُل فضول

شمارهٔ ۷۸۷: نشسته ام به خیالی که می پزم مشغول

شمارهٔ ۷۸۸: بر بویِ وفایی که ندیدم ز تو نا اهل

م

شمارهٔ ۷۸۹: ز راهِ لطف درین کلبۀ خراب خرام

شمارهٔ ۷۹۰: هزار شکر که برگشتم از سفر به مقام

شمارهٔ ۷۹۱: ماهِ نو بنمود رخ سار از غمام

شمارهٔ ۷۹۲: تنها نی ام اگرچه که تنها نشسته ام

شمارهٔ ۷۹۳: در خیال آبادِ خود بنشسته ام

شمارهٔ ۷۹۴: ز وصلِ تو نفسی بهره بر نداشته ام

شمارهٔ ۷۹۵: دوستان در کارِ خود حیران و مشکل مانده ام

شمارهٔ ۷۹۶: تا فراقت دیده ام خون می چکاند دیده ام

شمارهٔ ۷۹۷: جان در سرِ دل باختم تا عاشقِ جانانه ام

شمارهٔ ۷۹۸: دلِ گم کرده را چندان که می جویم نمی یابم

شمارهٔ ۷۹۹: بیا کز تو نمی باشد شکیبم

شمارهٔ ۸۰۰: گر یک نفس از تو می شکیبم


منبع ; لشدتخخق.دثف



ا

شمارهٔ ۱: پاکا منّزها متعالی مهیمنا

شمارهٔ ۲: کاش که من بودمی هم ره باد صبا

شمارهٔ ۳: به آب توبه فرو شستم آتش صهبا

شمارهٔ ۴: همت مجنون نکرد جز به حبیب التجا

شمارهٔ ۵: دانی چه مصلحت را بل غاغ شد بخارا

شمارهٔ ۶: توبه بشکستند ما را برسرجمع آشکارا

شمارهٔ ۷: چو عکس لعل تو بر دیده بگذرد ما را

شمارهٔ ۸: چو به ترک تاز بردی دل مستمند ما را

شمارهٔ ۹: نه کسی که باز پرسد ز فراق یار ما را

شمارهٔ ۱۰: گر هیچ دلی داری دریاب دل مارا

شمارهٔ ۱۱: به سرنمی شود از روی شاهدان ما را

شمارهٔ ۱۲: چنان به روی خود آشفته کرده ای ما را

شمارهٔ ۱۳: چیست کز من یاد نآید هیچش آن محبوب را

ادامه مطلب


مولانا محمد بن حسام‌الدین حسن بن شمس‌الدین محمد خوسفی شناخته شده به اِبنِ حِسام شاعر ایرانی زاده شده به سال ۷۸۲ یا ۷۸۳ هجری در روستای خوسف در منطقه قُهستان و در گذشته به سال ۸۷۵ هجری است. خاندان او تا نُه پشت اهل فضل و علم و ارشاد بوده‌اند؛ و نیای او شمس‌الدین زاهد، به پارسایی و عبادت معروف بوده‌است. وی به گفته دولتشاه سمرقندی از دهقنت نان حلال حاصل کردی و گاو بستی و صباح که به صحرا رفتی تا شام اشعار خود را بر دسته‌بیل نوشتی». آرامگاه وی در شهر خوسف از توابع بیرجند امروزی بر بلندای یک تپه و در کنار رودی و در میان دشت باصفائی واقع است. دیوان او شامل اشعاری در قالب‌های قصیده، ترجیع‌بند، مسمط و ترکیب‌بند است.

از آثار او می‌توان به دیوان اشعار، خاوران‌نامه، رساله نثراللآلی، دلایل النبوة و نسب‌نامه اشاره کرد.

او در قصیده از انوری، ظهیر فاریابی، خاقانی شروانی و سلمان ساوجی تأثیر گرفته‌است. از مهم‌ترین آثار او خاوران‌نامه است که به تقلید از شاهنامه فردوسی سروده شده‌است. ابن حسام حلقه‌ای از حلقات ادبیات شیعی خراسان است و برخی دیگر از حلقه‌ها سلیمی تونی (م ۸۵۴) و آذری اسفراینی و لطف‌الله نیشابوری (م ۸۱۲) هستند. دیوان ابن حسام خوسفی توسط احمد بیرجندی تصحیح و منتشر شده‌است. (منبع : 

ویکی‌ پدیای فارسی)


ابن حسام



 

مناقب هفت گل در مدح امام زمان (عج)

چو گشت در تتق چنبری نهان گوهر

بریخت کوکب دُرّی بر آسمان گوهر

نثار انجم رخشنده بر مجرّه ببین

چو جوهری که در آرد به ریسمان گوهر

چو لعبتی که کنندش نثار در دامن

ستاره ریخته در ذیل کهکشان گوهر

برین طبقچه پیروزه بین ز دُرّ عدن

درون خوان زمرّد ز اختران گوهر

شهاب بین که بسان سنان رویین تن

چگونه ریخته بر طرف هفت خوان گوهر

ز دود تیره که بر شد به سقف دود اندود

گرفت آتش رخشنده در میان گوهر

برین رواق روان درنگر به سیّاره

که دیده ست بر آب روان، روان گوهر؟

چنانکه شاهد شامی همی کند ایثار

ز دُرّ درّی بر فرق فرقدان گوهر

ز ثابتات فلک ترک رومی از سر بام

کند نثار قدوم خدایگان گوهر

امام مهدی هادی که از جلالت و قدر

فراز طارم نه طاق چرخ دارد صدر

سپیده دم که بر آمد چو آتش از کان

لعل حصار نیلی شب شد زمرّدی زان لعل

بریخت سونس یاقوتی از کلیچه نور

بسود جوهری آسمان به سوهان لعل

ببرد رنگ سیاه از رخ شب شبه رنگ

شعاع حوز که نتابد دگر بدانسان لعل

ادامه مطلب


 

مناقب هفت معدن در مدح امام زمان (عج)


بس که شوخ است و فریبنده و رعنا نرگس

گوییا چشم تو دارد نظری با نرگس

تا گل عارض خوش رنگ تو بیند شب و روز

هیچ بر هم ننهد دیده ی بینا نرگس

با سرافرازی قد تو به نظاره ی سرو

شرم دارد که کند دیده به بالا نرگس

چشم مخمور تو در چشمه ی چشمم چه خوش است

خوش بود خرم و خوش بر لب دریا نرگس

بنده ی نرگس از آنم که به صد آزادی

کند آزادی آن قد دلارا نرگس

جهت خدمت قائم به تواضع شب و روز

مانده بر پای و سرافکنده به یک جا نرگس

قائم آل محمد که ز گرد قدمش

همچو آیینه کند دیده مصفا نرگس

ای که بر صحن چمن گل نه به زیبایی توست

لاله را با همه خوبی سر لالایی توست

ادامه مطلب


الف

ب

رباعی شمارهٔ ۱: قاضی پسرش در رمضان خورد شراب

ت

رباعی شمارهٔ ۲: ای خلعت فاستقم ببالای تو راست

رباعی شمارهٔ ۳: بالای خوشت به سرو می ماند راست

رباعی شمارهٔ ۴: در خانه تو مزاج مرزنگوش است

رباعی شمارهٔ ۵: اسرار غم عشق بگنجینه ماست

رباعی شمارهٔ ۶: آن رفته ز چشم و مانده در دل چونست

رباعی شمارهٔ ۷: عنبر اثری ز فضله خامه توست

رباعی شمارهٔ ۸: خوش وقت بهار و سبزه و دامن کشت

ادامه مطلب


ا

غزل شمارهٔ ۱: به امیدی که بگشاید ز لعل یار مشکلها

غزل شمارهٔ ۲: ای سهی قامت گلبوی صنوبر بر ما

غزل شمارهٔ ۳: نقاب سنبل تر برشکن تجلّی را

غزل شمارهٔ ۴: مران به عنف خدا را ز آستانه مرا

غزل شمارهٔ ۵: ای کعبهٔ جان خاک سر کوی تو ما را

غزل شمارهٔ ۶: ای به سر کوی تو مسکن و مأوی مرا

غزل شمارهٔ ۷: مهوَّسان ز پی خاطر مهوَّس ما

غزل شمارهٔ ۸: ای غافل از بلای دل مبتلای ما

غزل شمارهٔ ۹: ای کعبه تحقیق سر کوی تو ما را

غزل شمارهٔ ۱۰: ای غمزه تیز کرده به قصد هلاک ما

غزل شمارهٔ ۱۱: روی تو چشم خیره کند آفتاب را

غزل شمارهٔ ۱۲: نهان که می‌کند این درد آشکارهٔ ما

ب

غزل شمارهٔ ۱۳: نَسیِم الوَرد یَذکُرنِی حَبِیب ِ

غزل شمارهٔ ۱۴: ای ز خطت غالیه پر مشک ناب

غزل شمارهٔ ۱۵: پوشد ز زشک یلمق تو اطلس آفتاب

غزل شمارهٔ ۱۶: ای جمال تو مرا شمع شب افروز امشب

ت

غزل شمارهٔ ۱۷: چو فیض ابر به نم لاله را کلاه بشست

غزل شمارهٔ ۱۸: خوشتر ز آستان تو ما را مقام نیست

غزل شمارهٔ ۱۹: حقّا که به حسن تو ملک نیست

غزل شمارهٔ ۲۰: حسنت که آفتاب تجلی از او گرفت

غزل شمارهٔ ۲۱: هر جفایی که ممکن است ازوست

غزل شمارهٔ ۲۲: سنبل تر دمیده بر گل دوست

ادامه مطلب


در گوشه ای از کویر
شهر من بنا شده
مجاورش چند کوه ، کشیده سر به آسمان
و مردمان ساده ای، که فرهنگ را فقط بدوش کشند!!!
جماعتی که از هر طرف ، به این دیار کوچ کرده اند
ساکنان شهر من ، دچار افسردگی اند
برای اینکه در هر گوشه شهر ، کاجها سر به فلک کشیده اند.
همان شهری که نخست بود در لوله کشی آب، اکنون
افسرده ی بی آبی است
و قلعه ای که تاریخ را ورق می زند
باغها و عمارتها، بندها و ارگ کلاه فرنگی اش.
در سه سوی شهر من ، سه پادگان بنا شده
و امنیت شده سبب ، برای کوچ مردمان به این دیار.
قناتها همه چه خشک ، قریه های بی نفس ،
زرشک و زعفران آن ، گشته قربانی علف
و میوه ای دارد این مکان ، که عناب خوانندش
چه سازشی کرده آن ، به خاک خشک و بی نفس

کوه باغران که در جنوب ، سرش به آسمان می خورد،

ادامه مطلب


آیت الله محمد هادی هادوی(فقیه و مجتهد نام آور معاصر)

 آیت الله سید حسن تهامی (فقیه و مجتهد برجسته) 

 آیت الله حاج شیخ محمدحسین آیتی(فقیه و نویسنده برجسته)

 آیت الله اسماعیل فردوسی­پور(تمدار و برجسته انقلابی)

 آیت الله حاج شیخ جواد عارفی(فقیه و مجتهد معاصر)

 آیت الله سید محمد علی فقیه(فقیه و مجتهد معاصر)

 علامه سید محمد فرزان(محقق و اندیشمند فرزانه)

 علامه سید محمد حسین فاضل تونی(فقیه، فیلسوف و محقق برجسته)

 آیت الله حاج سید کاظم حائری(فقیه و برجسته)

 شیخ عبدالحسین فنودی(مورخ و شاعر)

 دکتر محمد ابراهیم آیتی(نویسنده و اسلام شناس بزرگ معاصر)

 استاد احمد بیرجندی(نویسنده و پژوهشگر برجسته ادبیات ایران)

 دکتر محمد جعفر یاحقی(استاد برجسته زبان و ادبیات فارسی)

سید محمد تدین بیرجندی(تمدار برجسته و رییس مجلس شورای ملی)

 دکتر سید محمد مشکوه(معمار اقتصاد نوین ایران)

 دکتر سید عبدالله علوی(چهره ماندگار توسعه آموزش عالی)

دکتر محمد تقی راشد محصل(استاد برجسته زبان شناسی ایران)

 دکتر محمدرضا راشد محصل(نویسنده، پژوهشگر و استاد بزرگ ادبیات فارسی)

 استاد محمد علی کیانی نژاد (استاد بزرگ موسیقی ایران)

 دکتر غلامعلی سرمد(استاد برجسته علوم تربیتی)

دکتر جمال رضایی(پدر علم زبان شناسی ایران)

 دکتر اسدالله آزاد(پدر علم کتابداری ایران)

 دکتر جعفر راثی (پدر ترویج کشاورزی ایران)

 دکتر محمدعلی راشد محصل(چهره ماندگار اندسکوپی ایران)

 دکتر علی اکبر بهرمان(پدر علم ارتودونسی ایران)

 دکتر محمد حسن راشد محصل(پدر گیاه شناسی ایران)

 مرتضی حسن پور فرد خراشاد(پدر پرستاری ایران)

 دکتر رضا زمردیان(بنیان گذار گویش شناسی ایران)

 سید محمد شهرستانی(خوشنویس)

  دکتر احمد کامیابی مسک(استاد برجسته تئاتر و ادبیات) 

و بسیاری از عزیزان دیگر .


اگر در لیست بالا نام شخصی از قلم افتاده است لطفا در نظرات به ما اطلاع دهید تا در اسرع وقت این لیست را تصحیح کنیم

با تشکر 


منبع : birjand.ac.ir


استاد سید غلامرضا سعیدی که در سال 1314 ه ق؛ مطابق با 1276 ه. ش (5) در روستای نوزاد مؤمن­آباد بیرجند به دنیا آمد و تحصیلات خویش را در زادگاه و شهر بیرجند سپری کرد و به قول خود "از سال 1320 ش یکسره تهرانی شد".

پس از سال­های 1320 ه. ش در صحنه فرهنگ ایران به طور محسوسی ظهور می‏یابد. و با تألیف آثار ارزنده خوب می‏درخشد. حتی آثارش در کشور الجزایر ترجمه شده و در روند مبارزات مردم الجزایر تأثیر بسیار بر جای می‏گذارد. آثارش در افغانستان نیز طرفداران زیادی پیدا می‏کند.

 

علامه سعیدی


منبع : birjand.ac.ir


محمد اسماعیل رضوانی فرزند جعفر، در 10 اردبیهشت 1300 در قریه خراشاد (24 کیلومتری شمال بیرجند) بدنیا آمد. پس از آنکه تحصیلات خود را به پایان رساند به استخدام وزارت فرهنگ در آمد و به کار تدریس در مدارس بیرجند پرداخت.

 رضوانی بعد از آنکه به تهران آمد به تحصیلات خود ادامه داد و توانست دوره لیسانس، فوق لیسانس و دکترا را طی کند.

وی مدتها در دانشگاه ملی و دانشگاه تهران به تدریس مشغول بود و پس از آنکه در سال 1358 بازنشسته شد، تا پایان عمر به تحقیق و پژوهش در زمینه تاریخ ایران پرداخت. محمد اسماعیل رضوانی سرانجام در 5 فروردین 1375 در تهران فوت نمود.

تنوع تألیفات و مقالات استاد رضوانی زیاد است که به می توان به: زمینی که روی آن زندگی می کنیم، انقلاب مشروطیت ایران، اعلان­ها و اعلامیه­های دوره قاجار، تبلیغات نامه تنسر با همکاری مجتبی مینوی، کتاب درسی تاریخ ی ایران برای دانشجویان دانشکده افسری و . اشاره کرد.

رضوانی در دوران حیات خدمات شایانی در ارتقاء دانش مطبوعاتی رومه‏ نگاران انجام داد و از سال 48 تا واپسین سال‏های عمر خود به نگارش جزوه­‏های درسی تاریخ مطبوعات ایران همت گماشت و با نشریاتی چون آینده، راهنمای کتاب، بررسی­‏های تاریخی، یغما، گنجینه اسناد، مجله دانشکده ادبیات، کیهان فرهنگی، بندر و دریا و… همکاری می کرد و مقدمه­ای نیز بر بسیاری از آثار چون شاه اسماعیل اول و جنگ چالدران, پژوهش هاشم حجازی ‏فر، لوایح شیخ فضل ‏الله نوری، نشر تاریخ ایران، تاریخ مطبوعات کرمان و… نوشت.


رضوانی


منبع : birjand.ac.ir 


محمدحسین بشرویه­ای معروف به بدیع‏امان فروزان­فر فرزند آقا شیخ علی بشرویه­‌ای در سال ۱۲۷۶ هجری شمسی در بشرویه از توابع استان خراسان جنوبی زاده شد.

مقدمات علوم را در زادگاه خود آموخت و آنگاه راهی مشهد شد و از محضر استادان ادب حوزه خراسان هم چون ادیب نیشابوری بهره برد. حدود سال ۱۳۰۰ به تهران رفت و تحصیلات خود را در مدرسه سپهسالار ادامه داد و چندی حجره­ ای در مسجد سپهسالار داشت.

در جوانی در همان مدرسه به تدریس پرداخت و چندی بعد در سال ۱۳۰۵ به سمت معلمی دارالفنون و دارالمعلمین عالی منصوب شد. در سال ۱۳۱۳ به معاونت دانشکده معقول و منقول (الهیات) منصوب شد.

در سال ۱۳۱۴ هیئت ممیزه دانشگاه تهران مرکب از نصرالله تقوی، علی‌ اکبر دهخدا و ولی‌الله نصر تألیف ارزنده او به نام "تحقیق در زندگانی مولانا جلال ‌الدین بلخی" را ارزیابی و به او گواهی­نامه دکتری اعطا کرد.

به استناد این گواهی­نامه در همان سال به سمت استادی دانش سرای عالی و دانشکده­های ادبیات و معقول و منقول منصوب شد. در سال ۱۳۲۳ بر اساس رای شورای استادان به ریاست دانشکده معقول و منقول برگزیده شد و تا سال ۱۳۴۶ در این سمت باقی بود.

وی از ابتدای تاسیس دوره دکتری ادبیات فارسی در دانشگاه تهران، تدریس در دوره دکتری را به عهده گرفت و برنامه این دوره را پایه­‌گذاری کرد. فروزان فر استاد و راهنمای جمعی از دانشجویان مبرز دوره دکتری در دانشکده­های ادبیات و الهیات بود که بعدها استادان برجسته ادب پارسی و مطالعات فرهنگ ایران شدند.

فروزان­فر در سال ۱۳۴۶ از استادی دانشگاه بازنشسته شد، اما همکاری خود را در تدریس در دوره دکتری ادبیات فارسی تا روزهای پایانی عمر ادامه داد. در همین زمان عضویت مجلس سنا را یافت. مدتی نیز ریاست کتابخانه سلطنتی را نیز به عهده گرفت. بدیع‌ امان فروزانفر در ۱۶ اردیبهشت ۱۳۴۹ بر اثر سکته قلبی در ۷۳ سالگی درگذشت.


فروزانفر


منبع : birjand.ac.ir


مهدی بلالی مود در 15 شهریور 1321 شمسی در مود بیرجند پا به عرصه وجود نهاد. تحصیلات ابتدائی را در مود و زاهدان و متوسطه را در دبیرستان شوکتی بیرجند (خرداد ماه 1340) به پایان رسانید.

تحصیلات دانشگاهی را ابتدا در رشته شیمی و سپس در دانشکده پزشکی دانشگاه تهران آغاز نمود و در خرداد 1343 به اخذ لیسانس شیمی و در خرداد 1349 به دریافت دکتری پزشکی نائل آمد.

در سال 1351به سمت مربی پزشکی قانونی و مسمومین دانشکده پزشکی مشهد استخدام و مشغول به کار گردید.

پروفسور بلالی در سال 1354به سمت استادیاری و سرپرستی بخش مسمومین بیمارستان امام رضا (ع) منصوب شد و طی سال­های 1355 تا 1357 مدیریت امور آموزشی دانشکده پزشکی مشهد را نیز عهده­دار بود.

وی در تیرماه 1357 جهت گذرانیدن دوره تخصصی سم شناسی بالینی در دانشکده پزشکی دانشگاه ادینبورگ عازم بریتانیا شد.

نامبرده درکوتاه­ترین زمان ممکن، به اخذ دکتری تخصصی با درجه ممتاز در رشته فارماکولوژی و سم شناسی بالینی نائل آمد (تیرماه 1360)، پس از دریافت تخصص درمان شناسی و فوق تخصص مسمومیت­ها، در مرداد ماه همان سال با عنوان استادیار دانشکده پزشکی دانشگاه ادینبورک استخدام و در مرکز درمان­شناسی و درمان مسمومین بیمارستان سلطنتی ادینبورگ مشغول به کار گردید.

پروفسور بلالی در دی ماه 1360 با عشق خدمت به وطن و در شرایط جنگی به مشهد بازگشت و با سمت استادیار و سرپرست بخش مسمومین بیمارستان امام رضا (ع)، وابسته به دانشکده پزشکی دانشگاه مشهد مشغول به کار شد.

در اردیبهشت 1364 به سمت دانشیاری و در مهر ماه 1370 به مقام استادی گروه آموزشی بیماریهای داخلی دانشکده پزشکی دانشگاه علوم پزشکی مشهد ارتقاء یافت.

پروفسور مهدی بلالی در تاسیس دانشکده علوم پزشکی بیرجند مشارکت داشته و از سال 1367 به عنوان عضو هیات امنای این دانشکده در مشهد همکاری نموده است. نامبرده از سال 1382 سردبیری مجله علمی دانشگاه علوم پزشکی بیرجند را عهده­دار است.

وی صاحب تالیفات و انتشارات متعدد در زمینه­های شیمی، سم شناسی پزشکی، ‌درمان شناسی و مسمومیت­ها شامل 21 کتاب و منوگراف(تک نگار) به زبان­های فارسی و انگلیسی، 90 مقاله علمی در نشریات پزشکی و مجلات علمی داخلی و خارجی و 212 خلاصه مقاله در کنگره­های علمی و کنفرانس­های پزشکی کشور و بین المللی به زبان­های فارسی، انگلیسی و فرانسه است.


بلالی


منبع : birjand.ac.ir


دکتر غلامحسین شکوهی پدر علم تعلیم و تربیت ایران و وزیر آموزش و پرورش کابینه مهندس مهدی بازرگان در چهارم تیرماه ۱۳۰۵ در شهر خوسف از توابع استان خراسان جنوبی متولد شد.

شکوهی سال ۱۳۱۱ به مدرسه­ای در خوسف، محل تولدش رفت. مدرسه­ای که به نام عارف و شاعر معروف، ابن حسام خوسفی نام گرفته بود.

غلامحسین شکوهی در سال ۱۳۲۳ با رتبه ممتاز از دانشسرای بیرجند فارغ التحصیل شد و به روستای خود خوسف بیرجند بازگشت تا آموزش رسمی کودکان هم دیاری خود را آغاز کند.

پس از دو ماه به زاهدان منتقل شد، اما به دلیل بیماری مادر به آنجا نرفت، به روستای گل منتقل شد و پس از چهار ماه دوباره به خوسف بازگشت.

شکوهی در سال­های ۱۳۲۳ تا ۱۳۲۸ با قانون کفالت مادر از خدمت سربازی معاف شد، اما با فوت ناگهانی مادر در سال ۱۳۲۸ به سربازی اعزام شد و پس از طی دوره دانشکده افسری، بقیه خدمت را با درجه افسری در اصفهان به پایان رساند.

وی پس از سربازی به بیرجند بازگشت و تا سال ۱۳۳۲ در دبیرستان­های بیرجند به تدریس پرداخت.

شکوهی عطش آموختن داشت و این میل به دانش­اندوزی بود که او را به تهران کشاند تا در رشته ادبیات فارسی دانشسرای عالی تحصیل خود را ادامه دهد.

او در سال ۱۳۳۵ با رتبه اول فارغ التحصیل شد؛ امتیازی که مجوز اعزام او را به سوئیس فراهم کرد. سفری که دستاورد آن نه تنها مدرک دکترا بود، بلکه فرصت درک محضر استادانی چون "پیاژه" و "دوتران" را فراهم کرد. در سال ۱۳۴۰ بود که شکوهی در رشته علوم تربیتی از دانشگاه ژنو فارغ التحصیل شد.

وی در سال ۱۳۴۱ پس از بازگشت از ژنو، در وزارت فرهنگ آن زمان در دفتر مطالعات تربیتی که بعد به اداره کل مطالعات و برنامه­ها تغییر نام یافت مشغول به کار شد و به تدریج در دانشکده علوم تربیتی دانشگاه تهران، تربیت معلم ورامین و دانشگاه فردوسی مشهد تدریس در حوزه­های آموخته­اش را آغاز کرد.

شکوهی در سال ۱۳۴۵ با عنوان استادیار به دانشکده علوم تربیتی دانشگاه تهران منتقل شد جایی که علاوه بر ۲۷ سال تدریس موفق و سازنده، سال­هایی را به کارهای اجرایی از جمله مدیریت گروه و ریاست دانشکده علوم تربیتی پرداخت.

وی همچنین نخستین وزیر آموزش و پرورش جمهوری اسلامی ایران است.

شکوهی از نظریه­پردازان طراز اول کشور در زمینه مسائل تعلیم و تربیت است. تجربه طولانی شصت ساله معلمی را نیز پشتوانه خود دارد.

شکوهی علاوه بر تدریس، به تحقیق و تألیف و ترجمه آثار مهمی در حوزه تعلیم و تربیت پرداخته است. از آن جمله است: روش آموختن حساب و هندسه، تعلیم و تربیت و مراحل آن (که این کتاب تألیف امانوئل کانت، فیلسوف و نظریه پرداز صاحبنام آلمانی است که توسط شکوهی دو بار به فارسی ترجمه شده است)، مبانی و اصول آموزش و پرورش، مربیان بزرگ(تألیف ژان شاتو، استاد روانشناسی و تعلیم و تربیت دانشگاه بردو) همچنین شکوهی تاکنون بیش از شصت مقاله علمی در نشریات دانشکده علوم تربیتی فصلنامه­های تعلیم و تربیت مجله روانشناسی و برخی نشریات تخصصی به چاپ رسانده است.

غلامحسین شکوهی در دومین همایش چهره­های ماندگار به عنوان چهره ماندگار علم تعلیم و تربیت ایران مورد تجلیل قرار گرفت. انتشارات انجمن آثار و مفاخر فرهنگی کتاب زندگی­نامه و خدمات علمی و فرهنگی دکتر غلامحسین شکوهی را در سال ۸۶ به ویراستاری و منتشر کرده است.


شکوهی


منبع : birjand.ac.ir


پروفسورکاظم معتمدنژاد پدر علم ارتباطات و رومه نگاری ایران در سال 1313 در روستای مود از بخش مرکزی شهرستان بیرجند متولد شد. تحصیلات ابتدایی و قسمتی از تحصیلات متوسطه خود را در زادگاهش و قسمت دیگر را در بیرجند و سال ششم ادبی را در دبیرستان مروی تهران گذرانید.
 وی در زمان تحصیل در دوره‌ کارشناسی با مدیر وقت رومه‌ کیهان که استاد ایشان نیز بود رابطه دوستانه­ای برقرار کرد.
وقتی استاد از دانشجویان دوره دکتری برای همکاری در کیهان دعوت کرد، معتمدنژاد فرصت را غنیمت شمرده و به محیط رومه وارد شد و دیری نپایید که از مترجمی زبان فرانسه، به مسئولیت گروه خارجی و مقالات ارتقاء یافت.
رومه کیهان که به رومه نگاران تحصیل‌کرده نیاز داشت، برای وی بورسیه­ای از دولت فرانسه دریافت کرد.
معتمدنژاد در دانشگاه سوربن فرانسه موفق به اخذ دکترای حقوق، علوم ی و نیز دکترای تخصصی رومه‌نگاری از انستیتوی مطبوعات و علوم نظری دانشگاه پاریس گردید.
وی در سال 1343 با کوله باری از دانش رومه­نگاری، ارتباطات، حقوق و علوم ی و با اندیشه تاسیس نخستین دانشکده رومه‌نگاری به میهن بازگشت. خدمات دانشگاهی ایشان از سال ‌1344 در سمت استادیاری در دانشکده حقوق و علوم ی دانشگاه تهران آغاز شد.
ضمن این‌ که همکاری خود را از آغاز ورود به ایران با موسسه کیهان حفظ کرد. در سال ‌1343 موسسه کیهان پیشنهاد وی را برای یک دوره عالی رومه­نگاری پذیرفت و برای این منظور از بین داوطلبان دیپلم، ‌25 نفر انتخاب شدند.
در پایان دوره ‌دو ساله، اسم این دوره‌ عالی به موسسه عالی مطبوعات و روابط عمومی تغییر کرد. در سال 1350 یعنی زمانی که نخستین فارغ التحصیلان در بحبوحه اخذ دانش­نامه بودند، اسم موسسه به دانشکده علوم ارتباطات اجتماعی تغییر یافت.
در این موقع وی از دانش یاری دانشکده حقوق دانشگاه تهران استعفا کرد و در دانشکده علوم ارتباطات اجتماعی در سمت معاونت دانشکده مشغول به کار شد. از سال ‌56 تا 59 نیز سمت ریاست دانشکده را عهده دار بود. دکتر
معتمدنژاد در حال حاضر استاد تمام وقت دانشکده‌ علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی و در آستانه بازنشتگی قرار دارد.
معتمدنژاد در تشکیل و عضویت انجمن­های مختلف از قبیل انجمن دفاع از آزادی مطبوعات، انجمن بین­المللی تحقیق در ارتباطات جمعی، انجمن بین­المللی حقوق فضا، انستیتوی بین­المللی ارتباطات، انجمن فرانسوی علوم ارتباطات و اطلاعات نقش عمده داشته است.
معتمدنژاد بیش از 70 مقاله علمی به مجامع بین المللی و یا مجلات ارائه داده و یا خود در تشکیل سمینارها و کنفرانس های علمی نقش مهمی داشته است. دکتر
معتمدنژاد در سال تحصیلی 74 ـ 73 به عنوان استاد نمونه‌ دانشگاه­های کشور از دست ریاست جمهوری وقت لوح تقدیر دریافت کرده است. هم چنین در سال 1384 و بر اساس مصوبه‌ هیات دولت نشان درجه یک دانش را از دستان رییس‌جمهوری وقت دریافت نمود.

معتمد نژاد



منبع :  http://birjand.ac.ir
کاظم معتمدنژاد علاوه بر ارایه مقالات متعدد علمی پژوهشی به مجامع بین المللی و مجلات داخلی و خارجی، تاکنون 29 عنوان کتاب نگاشته است.

دکتر محمدحسن گنجی در سال 1291 خورشیدی در بیرجند به دنیا آمد. او در سال 1317 در دانشگاه ویکتوریای منچستر دوره‌ی کارشناسی ارشد را به پایان رساند و در سال 1331 به آمریکا رفت و توانست دکترای جغرافیا را از دانشگاه کلارک در ماساچوست دریافت کند.

او پس از بازگشت به تهران سازمان هواشناسی را بنیان نهاد. خدمت او در دانشگاه تهران در سال 1355 با دریافت درجه‌ی استاد ممتاز به پایان رسید، اما او بیکار ننشست و در همین سال کار بنیان‌گذاری دانشگاه بیرجند را به سرانجام رساند.

در سال 2001 میلادی، سازمان هواشناسی جهانی او را به عنوان دانشمند برگزیده سال معرفی کرد.

دکتر گنجی


منبع : birjand.ac.ir


بخش ۱ - توحید: قل الحمدلله نزاری فَقُل

بخش ۲ - نعت رسول (ص): گزین کرد فی الجمله از کاینات

بخش ۳ - مناجات: الهی زفضلت نباشد بدیع

بخش ۴ - فصل در اخلاق - خطاب به خود: نزاری ز پاکیزه کاران درای

بخش ۵ - اندیشه و سخن: چو بر مرکبِ فکر گردم سوار

بخش ۶ - پیری بطلب - در تسلیم: یکی پیر رهبر طلب ای جوان

ادامه مطلب


حکیم سعد الدین پسر شمس الدین پسر محمد نِزاری فوداجی بیرجندی قُهستانی در سال ۶۴۵ هجری قمری در روستای فوداج بیرجند به دنیا آمد. وی پس از پایان تحصیلات مقدماتی خود در بیرجند و قاین، به مطالعه ادبیان و علوم متداول زمان خود در قهستان پرداخت. او از جوانی به دیوانی (=کار دولتی) روی آورد. در سال ۶۷۸ هجری قمری به آذربایجان، اران، گرجستان، ارمنستان و باکو رفت و پس از دو سال به قهستان بازگشت و به خدمت امرای خاندان کرت درآمد. اما معاندان وی، ملوک کرت را بر وی برانگیختند تا جایی که معزول شد و اموالش مصادره گشت. نزاری سالهای پایان عمر خود را به انزوا گذراند و به شغل کشاورزی پرداخت. در نام وی و پدرش در برخی منابع اختلاف وجود دارد. وی دارای ۳ فرزند پسر بود که یکی از آنها در عنفوان جوانی در گذشت. حکیم نزاری در سال ۷۲۱ قمری چشم از جهان بسته است. آرامگاه وی در بیرجند و در خیابانی که به نام و افتخار او نامگذاری شده، واقع است.

بسیاری از شعرا و نویسندگان از آن جمله جامی، شاعر و عارف نامدار سده نهم برخی از اشعار حافظ را متأثر از اشعار حکیم نزاری میدانند و به عبارت دیگر معتقدند که حافظ از شیوه نزاری پیروی کرده است.

نزاری هم عصر سعدی بوده است. در کتاب تاریخ آل یاسر مشهور به حسامی واعظ، ضمن بیان هم عصری حکیم نزاری با سعدی آمده است که این دو با هم در شیراز و بیرجند صحبت داشته‌اند و شیخ یکی دو نوبت به عشق صحبت با او از شیراز به بیرجند آمده و ذکر او را در منظومات خود آورده است.

از آثار او می‌توان به دیوان اشعار،سفرنامه، ادب نامه، دستورنامه، مناظره شب و روز و ازهر و مزهر اشاره کرد.

آثار حکیم نزاری قهستانی به همت جمعی از شاعران جوان بیرجند به سرپرستی و پیگیری آقای مصطفی علیزاده و با استفاده از متن انتقادی دیوان حکیم نزاری قهستانی بر اساس ده نسخه: نه نسخه خطی معتبر کهنسال و متن ماشین شده رسالهٔ دکتری دکتر سید علی‌رضا مجتهدزاده؛ به جمع و تدوین و مقابله و تصحیح و تحشیه و تعلیق و دیباچه مظاهر مصفا؛ به نفقه و اهتمام محمود رفیعی. تهران، انتشارات علمی» در گنجور در دسترس علاقمندان قرار گرفته است.


نزاری


منبع : گنجور


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها